عدم شرایط اکران مناسب آثار سینمای کودک؛ هرچند سینمای کودک از مشکلات عدیده ای رنج می برد و تولیدات آن مناسب کودکان و نوجوانان نیست اما یکی از مهمترین دلایلی که طی تمامی این سال ها باعث شده تا سینمای کودک و نوجوان همواره با بحران روبرو شود عدم شرایط اکران مناسب برای این گونه آثار سینمایی است.
در دوران طلایی سینمای کودک این تضمین وجود داشت که فیلم ها در هر صورت در سینماها اکران می شوند و به فروش بالایی دست پیدا می کنند. در آن زمان برنامه هایی وجود داشت که اکران فیلم های کودک در طول سال به تناوب انجام می شد و این امر تضمین شده بود. در حال حاضر فیلم های زیادی داریم که سال ها است آخر صف اکران مانده اند و یا اگر اکران می شوند شرایط خوبی برای شان در نظر گرفته نمی شود. در این شرایط سینماداران هم به دلیل به صرفه نبودن اکران فیلم های کودک کمتر رغبتی برای نمایش این آثار دارند. متاسفانه سازمان سینمایی هم چندان تدبیری برای اکران فیلم های سینمایی کودک ندارد و این معضل بیش از هر نکته دیگری به افول این گونه سینمایی دامن زده است.
بی توجهی به عنصر مهم فانتزی در آثار سینمای کودک؛ در هر اثر هنری روح فانتزی می تواند چاشنی شیرین تر و جذاب تر کردن آن اثر باشد. فانتزی شیوه بیانی است که در آن، اصول و قواعد معقول و واقعی جهان علّی را به هم میریزد تا جهانی دلخواه خود پدید آید و همین، محمل مناسبی است تا بتوان برای بیان سرگذشت ها و ماجراهای هیجان انگیز و شوق آور، به رمز و راز و جادو روی کرد. اما متاسفانه این امر مهم نیز در تولیدات سینمای کودک ایران طی دهه های اخیر به طول کلی به فراموشی سپرده شده است.
در سال ۱۳۶۳ با ساخت فیلم عروسکی «شهر موش ها» به کارگردانی مرضیه برومند و محمدعلی طالبی که به عنوان اولین فیلم رسمی سینمای کودک به کودکان ایران زمین هدیه شد و به دلیل قصه جدید، ساختار فانتزی و خلاقیت و نوآوری مورد توجه اکثریت قریب به اتفاق کودکان قرار گرفت سمت و سویی تازه برای سینمای کودک در ایران رقم خورد و سینمایی شریف به نام سینمای کودک در آن پای گرفت.
اما فیلم های بعدی که با همت بنیاد سینمایی فارابی و یا کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ساخته و روانه اکران در سینماها شدند آن گونه که باید مورد توجه مخاطبان خاص این سینما قرار نگرفتند که البته دلایل زیادی را می توان برای آن برشمرد، یکی از دلایل آن بود که اغلب فیلم سازانی که در آن دوران مبادرت به ساخت فیلم برای کودکان می نمودند به دور از هرگونه فانتزی و تخیل و نوآوری در روایت و عدم توجه به سلیقه کودکان و نوجوانان ساخته می شدند.
این روند به صورت کجدار و مریز ادامه داشت تا کامبوزیا پرتوی فیلم «گلنار» را برای کودکان ایران زمین به ارمغان آورد، «گلنار» که همچنان به مثابه نقطه عطفی در سینمای کودک ایران محسوب می شود به دلیل خلاقیت های بی شمار پرتوی و همچنین ساختار موزیکال و فانتزی و شخصیت پردازی های اصولی اش که همگی برای کودک باور پذیر بودند توانست به فروش چشمگیری دست پیدا کند و کودکان زیادی را به سالن سینماهای کشور بکشاند.
بعد از ساخت فیلم «گلنار» اغلب فیلمسازان که سطح سلیقه مخاطبان این نوع سینما را به دست آورده بودند و دغدغه ساخت فیلم در این سبک و سیاق را داشتند مبادرت به ساخت فیلم های زیادی در این زمینه نمودند که اتفاقاً اغلب با موفقیت همراه بودند. فریال بهزاد در این سال ها با دو فیلم «دره شاپرک ها» و «کاکلی» به استقبال کودکان آمد، مسعود کرامتی «پاتال و آروزهای کوچک» را برای کودکان که علاقمند به تخیل کردن بودند و آرزوهای دست نیافتی زیادی در سر داشتند به ارمغان آورد و به همین ترتیب طی مدت کوتاهی بسیاری از فیلم سازان سینمای ایران فیلم های خوبی را برای سینمای کودک تولید نمودند.
ابوالحسن داوودی، محمدرضا هنرمند، اسماعیل براری، پرویز صبری، بیژن بیرنگ و مسعود رسام از جمله فیلم سازان نامداری بودند که با ساخت فیلم هایی همچون: «دزد عروسک ها»، «سفر جادویی»، «شهر در دست بچه ها»، «علی و غول جنگل»، «شنگول و منگول»، «گربه آوازه خان»، «مدرسه پیرمردها»، «مریم و می تیل» و فیلم هایی از این قبیل که با استقبال خوب کودکان مواجه گشته بودند و فیلم های مطلوبی در ژانر کودک محسوب می شدند، سینمای کودک را به شکوفایی رسانده و نتیجه مطلوب زحمات خود را در بازخورد رفتار کودکان و اشتیاق و استقبال آنان برای تماشای این فیلم ها مشاهده می نمودند؛ اما پس از مدتی گویا دیگر چیزی در چنته سینماگران مطرح کودک نبود تا بتوانند دست به تولید فیلم هایی شاخص در این زمینه بزنند و از همین جا بود که اضمحلال سینمای کودک کلید خورد!
سطحی نگری فیلمسازان؛ پس از دوران طلایی سینمای کودک فیلمسازان دچار یک سطحی نگری عمیق در کلیت فیلم هایشان شدند که همانا توجه به سن و سال مخاطبان شان بود، همین امر باعث تنزل چشمگیر و به یک باره فیلم ها گردید، دلیل این امر آن بود که فیلم سازان کودک را فراموش کرده و تنها به نام ساخت فیلم برای کودکان بسنده نمودند و در آثارشان به دغدغه های خود پرداختند، کودکان که به ناگهان تخیل و فانتزی را در سینمای محبوب شان فنا شده دیدند از این فیلم ها استقبال به عمل نیاورده و سینمای کودک با افت و ریزش شدید مخاطب مواجه گردید. برخی نمونه فیلم هایی که در آن زمان به نام سینمای کودک ساخته می شدند اما فیلم ساز تنها به دغدغه مسائل اجتماعی و روز خود در آن فیلم ها می پرداخت عبارتند از: «برهوت» ساخته محمدعلی طالبی، «شنا در زمستان» ساخته محمد کاسبی، «مدرسه رجایی» ساخته کریم زرگر، «سکوت» ساخته علی سجادی حسینی، «مخترع ۲۰۰۱»ساخته امیر توسل، «مرغابی وحشی» ساخته مسعود کرامتی و بسیاری دیگر از این قبیل!
در این میانه حتی برخی از فیلم سازان مانند داریوش فرهنگ به دلیل عدم آشنایی کافی با روح و روان و افکار کودکان اقدام به ساخت فیلم هایی نمودند که با این که سراسر در تخیل های کودکانه می گذشت اما با این حال نتوانست با مخاطب کودک ارتباط برقرار نماید، «بهترین بابای دنیا» نمونه ای از این فیلم ها بود، در این فیلم شخصیت اصلی پسربچه ای بازیگوش و خیالاتی به نام سهراب بود که پدرش مرتب او را مورد سرزنش و تحقیر قرار می داد، سهراب در خیال خود با توجه به داستان زورو خود را در قالب این شخصیت می پنداشت و با گروهی گنگستر که دزد دوچرخه بودند درگیر می شد و روزی در شهربازی به دست این گروه دستگیر می شد و پدرش در یک ماجرای خیالی به سراغ اش آمده و او را نجات می داد. یکی از موارد دیگری که باعث شکست این فیلم شد این بود که فیلمنامه نویس داستان های تو در تو و پیچیده ای را در این فیلم روایت می کرد که درک این پیچیدگی ها برای مخاطب کودک بسیار مشکل بود.
عدم آموزش صحیح و اصولی به سینماگران دغدغه مند حوزه کودک و نوجوان؛ متاسفانه نه تنها در سینما کودک که در کلیت سینمای ایران مشکل عمده ای وجود دارد که همانا عدم آموزش های صحیح و اصولی و تخصصی به سینماگرانی است که می خواهند به حوزه های مختلف تولید فیلم ورود پیدا کنند.
سینمای کودک به عنوان یک گونه تخصصی و مهم قطعا نیازمند حضور و وجود متخصصانی است که نسبت به مسائل کودکان آگاهی کامل داشته باشند و برای فیلمسازانی که می خواهند در این حوزه خطیر مبادرت به ساخت فیلم نمایند کلاس هایی برگزار کرده و آن ها را با خصوصیات روحی، روانی و... کودکان آشنا سازند.
عدم تعامل بین داستان نویسان و نمایشنامه نویسان و فیلمنامه نویسان و مغفول ماندن از اقتباس ادبی؛ اقتباس ادبی یک موضوع بسیار قدیمی در کلیت سینما است. آثار اولیه سینمایی غالباً متأثر از متون ادبی بودند اما متاسفانه اقتباس ادبی در حوزه کودک و نوجوان همواره ضعیف بوده است.
فیلم های اقتباسی همچون «خمره» به کارگردانی ابراهیم فروزش که بر اساس داستانی با همین نام از هوشنگ مرادی کرمانی ساخته شده بود و یا فیلم های «شرم» و «صبح روز بعد»، ساخته کیومرث پوراحمد جزو آثار اقتباسی سینمای کودک و نوجوان محسوب می شوند که هیچ گاه نتوانستند مثمرثمر باشند و سینمای کودک را از ورطه سقوط رهایی بخشند.
شاید یکی از علل اصلی این امر عدم تشکل هایی است که بتواند دو گروه فیلمسازان و نویسندگان ادبی حوزه کودک و نوجوان به هم متصل کند تا دیدگاه های این دو گروه به هم نزدیک شود و اقتباس به شکل صحیح و مناسب انجام شود؛ مساله ای که مطمئنا از دید مسئولان سینمایی کشور طی تمامی این سال ها پنهان مانده است.
در کنار همه این مشکلات می توان دلایل متعدد دیگری برای اضمحلال و ضعف سینمای کودک در کشور برشمرد از جمله آن چنان که مسلم است سینمای کودک در ایران از کمترین امکانات نرم افزاری و سخت افزاری برای تولید و پخش فیلم های کودک بهره مند نیست و طی سال های اخیر در این زمینه هیچ گونه پیشرفتی نداشته است و فیلم های کودک با همان امکانات قدیمی که در سینمای امروز هیچ جایگاهی نمی تواند داشته باشد ساخته می شوند، تمامی این ها در حالی است که سینمای کودک در جهان روز به روز در حال پیشرفت است و محصولات آن سینما کودکان ایران را نیز به تسخیر خود درآورده اند.
کودکی که سال ها به نوعی اسیر فیلم ها و محصولات خارجی بوده که از قوی ترین و مدرن ترین امکانات نرم افزاری و سخت افزاری برای تهیه و تولیدشان بهره برداری شده است دیگر نمی تواند با چندین عروسک تکراری و نخ نما شده و اشعار و سرودهای کودکانه که برای کودک امروز فاقد هرگونه جذابیت و نوآوری است ارتباط برقرار نماید. نمونه عینی آن را این روزها همزمان با اکران فیلم سینمایی «ننه نقلی» به کارگردانی پرویز صبری شاهد هستیم که به رغم آنکه این اثر سینمایی در ابتدای فصل تابستان و تعطیلی مدارس اکران شده به دلیل کهنه بودن سوژه و کلیشه ای بودن فضایش نتوانسته با استقبال مخاطبان روبرو شود.
از سوی دیگر اینکه فیلمسازان سینمای کودک در ایران مخاطبین خود را مخاطبینی فاقد درک و شعور پنداشته اند و در همان فیلم هایی که بر اساس پارامترهای دهه ها قبل تهیه و تولید می کنند به کوچکترین عنصر فیلم شان توجهی ندارند، خواه از طراحی تن پوش ها و عروسک ها و صحنه و گریم و لباس گرفته تا ساختار یکی دیگر از علت های مرگ سینمای کودک است. این مهم نه تنها در سینمای کودک که در سایر برنامه های تلویزیونی ویژه کودکان و یا بازی های رایانه ای ایرانی نیز به چشم می خورد، در برنامه های تلویزیونی کودکان کما فی سابق یک «خاله» یا «عمو»! به عنوان مجری برای مخاطب کودک در نظر گرفته می شوند و با یکی دو عروسک دست چندمی می خواهند هزار و یک پیام اخلاقی را به کودک القاء نمایند که همین امر باعث دلزدگی کودک از این گونه برنامه ها شده و وی ترجیح می دهد به دیدن سی دی ها و دی وی دی های محصولات خارجی که از کیفیت بسیار بالاتری برخوردار هستند بنشیند.
همچنین در بازی های رایانه ای نیز همین امر به چشم می خورد، بنیاد ملی بازی های رایانه ای به عنوان متولی این امر هنوز نتوانسته آن چنان که باید بازی هایی در حد و اندازه و کیفیت محصولات خارجی به کودکان ایران عرضه نماید که همین امر باعث می شود کودک در این زمینه هم میل و رغبت خود را برای استفاده از این بازی های ملی از دست داده و به سمت تولیدات غرب و شرق پناه ببرد، چرا که حداقل این بازی ها از گرافیک بالا و طراحی خارق العاده و رنگ پردازی درستی برخوردار هستند و با این رنگ و لعاب خود کودک را مجذوب خود می سازند اما از آن طرف مسئولین سیاست گذاری بازی های رایانه ای در ایران تنها به فکر این هستند که در مورد شخصیت تاریخی ایرانی بازی تولید نمایند و به هیچ وجه به دنبال کیفیت برای تولید محصولات خود نیستند و تنها به انعکاس اخبار خود در مورد کمیت آثارشان می اندیشند.
فقر فیلمنامه؛ یکی دیگر از علت های نابودی سینمای کودک است؛ سینمای کودک در سال های ابتدایی به وجود آمدنش فیلمنامه نویسان بسیار خوبی داشت اما به دلیل عدم حمایت کافی این فیلمنامه نویسان، آنان به سمت گونه های دیگری از سینما رفتند و سینمای کودک را فراموش کردند. به همین دلیل بسیاری از فیلمنامه نویسانی که در حال حاضر در سینمای کودک فعالیت می کنند برای نوشتن فیلمنامه های خود اقدام به اقتباس های پیش پا افتاده و غیر کارشناسی شده ای از یک سری از کتاب هایی که طی سالیان اخیر بارها و بارها از آن ها برداشت های گوناگونی انجام گرفته می کنند که همین امر باعث تنزل هرچه بیشتر سینمای کودک شده است.
جدا از تنزلی که در امر این گونه اقتباس های نازل وجود دارد عدم توجه این گونه فیلمنامه نویسان به ادبیات غنی و فرهنگ کهن ایران زمین و علاقه شدید آن ها به کتب غربی بسیار دردآور و غیر قابل تحمل است. ادبیات و فرهنگ کهن ایران زمین این خاصیت را دارد که بتواند به نوعی باعث رشد و اعتلای سینمای کودک در ایران شود، اگر فیلمنامه نویسان سینمای کودک با کمی آگاهی و بینش بیشتر به سمت اقتباس از ادبیات غنی ایران بروند می توانند باعث رونق تولید در سینمای کودک شوند و به جای اقتباس از منابع هزاران بار تکرار شده و غیر جذاب برای کودکان از منابع ارزشمند و جدیدی استفاده نمایند و با این امر به چندین هدف مهم دست یابند، اول آن که از تکرار مکررات در سینمای کودک پرهیز نموده و کودک را با سینما آشتی دهند، دوم آن که باعث فرهنگ سازی و رشد و تقویت روحیه ملی در کودکان ایران زمین شوند و در نهایت خود به تجربه های جدیدی در این زمینه دست پیدا کنند.
اما در نهایت آنچه مهم است فشل بودن سیستم مدیریتی سینمایی در کشور است؛ سینمای ایران سینمایی است که سراسر با بحران همراه بوده و هست این بحران از بدو به وجود آمدن سینما در ایران وجود داشته و یکی از دلایل مهم اش این بوده که از ابتدای امر مدیریت واحدی برای این سینما وجود نداشته و با عوض شدن مداوم مدیران سینمایی و تغییر دیدگاه ها و سیاست های ایشان سینما دچار بحران غریبی در کلیت خود شده است.
اینکه همه ساله مدیران سینمایی بر سر اینکه جشنواره فیلم کودک و نوجوان در کدام شهر کشور برگزار شوند برای یکدیگر چماق کشی می کنند و ماه ها درگیر این هستند که کدامین شهر را برای برگزاری این رویداد سینمایی که دیگر تنها فقط نامی از آن باقی مانده انتخاب کنند یکی از نکات قابل تاملی است که جای پرداخت دارد. به راستی چه تفاوتی دارد؟ تهران، اصفهان، همدان، مشهد، تبریز، شیراز و یا هر جای دیگری! مگر جغرافیا می تواند تاثیری بر کلیت سینمای کودک داشته باشد؟
مسئولان و دست اندرکاران سینمای کودک به جای آن که برآن شوند تا مشکلات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی سینمای کودک را ریشه یابی کرده و آن را مورد آسیب شناسی خود قرار دهند، به جای پرداختن به این اصل اساسی خود را درگیر حواشی خود ساخته ای نموده اند که نه تنها هیچ کمکی برای رشد و حتی حیات سینمای کودک نمی نماید بلکه باعث افت چشمگیر و افول این سینما نیز می شود.
این رشد تنزل در سینمای کودک به حدی جدی و آشکار است که سال گذشته علیرضا شجاع نوری دبیر جشنواره فیلم های نوجوانان همدان در نشست خبری خود گفت برای ما چندان مهم نیست که در جشنواره فیلمی از ایران نداشته باشیم! حرفی که اعتراض بخش اعظمی از سینماگران دغدغه مند حوزه کودک را با خود به همراه داشت و با بازخوردهای مختلف توسط اهالی رسانه روبرو شد؛ به راستی مگر می شود بودجه ای را برای برگزاری جشنواره فیلم های کودک و نوجوان در کشور مصرف کرد و در نهایت حتی یک فیلم ملی نداشت؟ معلوم نیست مدیران و دست اندرکاران سینمای کشور با این تفکرات عجیب خود می خواهند کلیت سینما و در زیر مجموعه آن سینمای کودک و نوجوان را به کدامین ورطه از تنزل و تباهی بکشانند...
اما جالب آنکه اینک کمتر از ۶ ماه مانده تا برگزاری جشنواره فیلم کودک و نوجوان اصلا خبری از برگزاری این جشنواره به بیرون درز نکرده و هنوز حتی فراخوان جشنواره منتشر نشده است... حال این سوال در ذهن بسیاری از دغدغه مندان سینمای کودک به وجود آمده که آیا اضمحلال سینمای کودک با عدم برگزاری جشنواره وارد فاز تازه ای خواهد شد؟
نظرات